یک مورد دیگر هم من حضور نداشتم ولی باید شهادت بدهم وقتی مسأله جاسوسخانه و پس دادن اعضای سفارت (گروگانها) مطرح شد من در دفتر نشسته بودم. آقای رجایی به همراه بهزاد نبوی آمدند. من به آقای رجایی گفتم: این چه جور آزاد کردن گروگانهاست، ما این همه بها پرداختیم برای اینکه این جوری آزادشان کنیم؟! تازه چرا دولت، مگر دولت رفته بود گروگان گرفته بود؟ آقای رجایی گفت: ببین من و بهزاد پیش امام رفتیم، خیلی حرفها به امام گفتیم. امام گفتند: به همین شکل باید آزاد شوند. گفتیم: آقا، این به نظر شما بازگشت از مواضع خودمان نیست؟ امام گفتند: «ببین، یک انار آبش را گرفتی تفالهاش مانده، بیندازید دور». گفتیم: دیگران چه خواهند گفت؟ فرمودند: «هر چه بگویند».
آن روز رجایی گفت: اگر یک روزی بگویند رجایی چه سیاستمداری بود که به جای اینکه خودش فکر کند نگاه میکرد ببیند امام چی میگویند، مبادا بیایی دفاع کنی بگویی نه، رجایی سیاستمدار بود. رجایی کسی بود که هر چه امام میگفتند عمل میکرد و این را امام گفت و من هم عمل کردم و قبل از این همین شکل همه را به امام گفتم که این جوری، پیامدهای منفی هم دارد. امام گفتند همین جور تمامش کنید. من به اعتبار حرف امام این را تمامش کردم من حیثیتم را برای این مردم و این انقلاب باید بگذارم.
گفتم: حیثیت تو در تاریخ چی میشود؟ دویست سال دیگر که نه امام هست نه تو و... او گفت: دویست سال دیگر بلکه بیست روز دیگر
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 217 هر چی خواهند گفت. امام گفتند: من عمل کردم و تمام مسئولیتهایش را میپذیرم.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 218